دور انداختن. به جانب خارج افکندن. (ناظم الاطباء) : اطراح،بیرون افکندن چنانکه چیزی بی ارز و هیچ نیرزنده را. (یادداشت مؤلف). مطاوله. (منتهی الارب) : سخنهای ایزد نباشد گزاف ره دهریان دور بفکن ملاف. اسدی. مهر بر او مفکن و بفکنش دور زآنکه بد و سرکش و مهرافکن است. ناصرخسرو. زشت بار است ای برادر بار آز دوربفکن بار آز از پشت و یال. ناصرخسرو. ، راندن. دور کردن. از خود دور ساختن. (از یادداشت مؤلف) : گرم دور افکنی دربوسم از دور وگر بنوازیم نور علی نور. نظامی. ، به فاصله بسیار پرتاب کردن و انداختن
دور انداختن. به جانب خارج افکندن. (ناظم الاطباء) : اطراح،بیرون افکندن چنانکه چیزی بی ارز و هیچ نیرزنده را. (یادداشت مؤلف). مطاوله. (منتهی الارب) : سخنهای ایزد نباشد گزاف ره دهریان دور بفکن ملاف. اسدی. مهر بر او مفکن و بفکنش دور زآنکه بد و سرکش و مهرافکن است. ناصرخسرو. زشت بار است ای برادر بار آز دوربفکن بار آز از پشت و یال. ناصرخسرو. ، راندن. دور کردن. از خود دور ساختن. (از یادداشت مؤلف) : گرم دور افکنی دربوسم از دور وگر بنوازیم نور علی نور. نظامی. ، به فاصله بسیار پرتاب کردن و انداختن
دود برافکندن. دود برانگیختن. دود برآوردن، کنایه از جادویی است: به دود افکندن آن زلف سرکش که چون دودافکنان در من زد آتش. نظامی. رجوع به دودافکن و دودافکنی شود
دود برافکندن. دود برانگیختن. دود برآوردن، کنایه از جادویی است: به دود افکندن آن زلف سرکش که چون دودافکنان در من زد آتش. نظامی. رجوع به دودافکن و دودافکنی شود